روزگاریست که تمام آنچه را می بینم نمی نویسم.آسمانم ابری ،سایه ام کم شده است،دشت نفس های خزان،وچه پرسکوت دنیای چشمان من،نمیبینم حسی ندارم،حیرانم واز تو می نویسم توکه تمام آنچه خوب است را در گوشه نگاهت داری ومن چه زیبا می نگارم از زیبایی تو،مرادریاب ودرمن خود را گم کن،که من نیاز خودرا در گم بودن میبینم،نفس های من از تو شماره می آید وگرنه که توهم مرا نشانده ای در گوشه مهر خودت.غروب است به غروب خیره شده ام ونور در حال غروب وفرو افتادن من نشان از نبودن توست.میمیرم و میسوزم از نبودن سایه ی تو،که روزی خورشیدرا از دیدنم محروم می ساخت وچه آسمانیست گوشه نگاهت!که مرا به دیدن تمام نگاهت دعوت نمی کنی،دوستت دارم با نگاهی که از تو بر می آید!دریاب مرا*
|
About![]()
ممکنه این وبلاگ مورد پسند شما باشه!امیدوارم که باشه Archivesشهريور 1391مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 AuthorsکانیاLinks
پسر مردابی
LinkDump
حمل و ترخیص خرده بار از چین |